فانتزی من اینه که تو کنکور رتبه یک بشم (آرزو بر جوانان عیب نیست)
بعد صبح زود یکی بهم زنگ بزنه بگه میدونی توکنکور چه رتبه ای کسب کردی
من بگم نه،بعد اون بگه تبریک میگم رتبه یک رشته ریاضی شدی چه احساسی داری؟
من بگم مگه چی شده رتبه یکه دیگه یه چیز عادیه کارت همین بود؟مزاحم...
بعد گوشی رو قطع کنم حمله کنم به اینترنت
یه پرینت گنده از رتبه بگیرم تو سطح شهر پخش کنم.
.
.
يكي از فانتزي هاي غير ممكنم اينه كه هروقت مگس كش رو ميگيرم دستم
يهو مگسها غيب نشن خدايي بايد اين ارزو رو به گور ببرم
.
.
یکی از فانتزیهام اینه که این مسعود روشن پژوه رو بندازم تو یک استخر پر از تمساح.
بعد بگم حالا بیا بیرون.
یک و یک و یک، دو و دو دو سه و سه و سه
.
.
يكي از فانتزي هام اينه كه معلم ها هم مارو تحريم كنن.
مثلا موقعي كه درس نخونديم به جاي جريمه،تحريم بشيم كه تا دو هفته درس نده.
موافقين کامنت بدن
.
.
از فانتزیای من اینه که هر روز صبح که از خواب پا میشم قبل دستشویی
برم ببینم امروز امید جهان چه آهنگی داده بیرون
یعنی اگه ببینم اون روز آهنگی نداده دیگه حسابی نگرانش میشم..
امیــــــــــــــــــــــــــــــد جهان
(:
.
.
فانتزی من اینه که وقتی دارم تو کوچه راه میرم
یه سنگریزهی گنده جلوی پام سبز بشه و تا دم در خونه شوتش کنم!!!
اصن حس لیونل مسی به آدم دست میده خیلی حال داره
هرچی بزرگتر باشه هم بهتره!!
.
.
فانتزی من اینه که یه روز صبح ساعت هفت یکی بهم زنگ بزنه
بر ندارم گوشی رو بعد بیام تلویزیون رو روشن کنم
ببینم داره قرعه کشی میلیاردی رو نشون میده
بعد مجریه میگه برنده جایزه میلیاردی گوشی رو برنمیداره
یه بار دیگه قرعه کشی میکنیم...
تو فانتزیامون هم شانس نداریم
.
.
یِکی از فانتزیام اینه که :
برم عروسی یکی از اقوام داد بزنم !
.
.
.
.
عروس چه قد عنتره دوماد از اون بدتره
بعد همینطور که دارن جنازمو میبرن تو عمود محو شم.!.!.!
.
.
فانتزیم اینه که واسه یه بارم که شده
وقتی از بابام آب میخوام اول خودش یه قلپ گنده ازش نخوره!
یعنی حتی اگه سیراب هم باشه بازم باید افتتاحش کنه!
.
.
یکی از فانتزیهای غیر ممکنم اینه که تو رمان ها یه شخصیت زشت پیدا کنم!!!
این چه وضعشه آخه همه خوشگل و خوشتیپ و خوش هیکلو و ورزشکار و پولدار و عاشق هستن!!
آخرشم همه چیز خوب و خوش و خرم تموم میشه!!!
.
.
فانتزی من اینه که بلاخره یه روزی قیافه ی رئیس کلاه تو برنامه کاراگاه گجت رو ببینم....
لامصب آرزو شده برام...
.
.
فانتزی من اینه که وقتی خسته میرم خونه و ازمامانم که پرسیدم چی پختی
در عوض اینکه بگه برنج ، اسم خورشتی که با برنج پخته بگه...